سختیانلغتنامه دهخداسختیان . [ س ِ / س َ ] (اِ) پوست بز دباغت کرده .(آنندراج ) (منتهی الارب ). چرم . (غیاث ). گوزکانی . (السامی فی الاسامی ). انبان . (ناظم الاطباء) : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهدزَاندکی چربو پدید آید بساعت
سختیانلغتنامه دهخداسختیان . [ س ِ / س َ ] (اِخ ) شهری است و از آن شهر است ابوایوب سختیانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سختانهلغتنامه دهخداسختانه . [ س َ ن َ /ن ِ ] (ق مرکب ، اِ مرکب ) سخن سخت و درشت را گویند. (برهان ). سخن سخت روبرو گفتن . (آنندراج ) : چومی آید برین بر گویم آخرمگو سختانه روبارویم آخر.نزاری قهستانی .
سختانیلغتنامه دهخداسختانی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سختان که نسبت اجدادی است . (الانساب سمعانی ).
سختانهلغتنامه دهخداسختانه . [ س َ ن َ /ن ِ ] (ق مرکب ، اِ مرکب ) سخن سخت و درشت را گویند. (برهان ). سخن سخت روبرو گفتن . (آنندراج ) : چومی آید برین بر گویم آخرمگو سختانه روبارویم آخر.نزاری قهستانی .
سختانیلغتنامه دهخداسختانی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سختان که نسبت اجدادی است . (الانساب سمعانی ).