شیربخلغتنامه دهخداشیربخ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) شیربخس . بیخی زردرنگ که از هندو کشمیر آورند و دفع صفرا و بلغم کند، و شیربخشیر نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیربخشیر شود.
سربخلغتنامه دهخداسربخ . [ س َ ب َ ] (ع ص ) زمین فراخ نرم و زمینی که در آن راه گم شود. (منتهی الارب ). زمین فراخ . (مهذب الاسماء). الارض الواسعة المضلة. (اقرب الموارد).
شیربخفرهنگ فارسی عمیددارویی که در هندوستان از ریشۀ گیاهی گرفته میشده و در برای دفع صفرا به کار میرفته.