سربازاریلغتنامه دهخداسربازاری . [ س َ رِ / س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آوازه ٔ بازار. (غیاث ) (آنندراج ). نظیر سرکوچه ای . کوچه باغی .
سربازگیریلغتنامه دهخداسربازگیری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن سرباز برای خدمت نظام وظیفه . کار سرباز گرفتن . رجوع به سرباز شود.
سربازگیریفرهنگ فارسی عمیدجمعآوری جوانانی که طبق قانون نظاموظیفه به سن سربازی رسیدهاند؛ گرفتن سرباز.