سرخوانیلغتنامه دهخداسرخوانی . [ س َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پیش خوانی . (برهان ) (آنندراج ). || خوانندگی و گویندگی . || سرنوشت خواندن . || طنز و مسخرگی کردن . (برهان ) (آنندراج ).
سرخوانیفرهنگ فارسی معین( ~ خا) 1 - (حامص .) خواندن آواز پیش از آواز دیگران . 2 - سرودگویی ، تغنی . 3 - خواندن سرنوشت کسان . 4 - پیش - خوانی تا دیگران ذکر گویند. 5 - استهزاء، تمسخر. 6 - فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان . 7 - (اِ.) ابتدای خوانندگی ، پیش درآمد.
شیرخوانلغتنامه دهخداشیرخوان . [ خوا / خا] (اِخ ) نام جایی که فریدون در آنجا بر ضحاک غالب آمد. (از فرهنگ لغات ولف ) (ناظم الاطباء) : همی راندازین گونه تا شیرخوان جهان را چو این بشنوی پیر خوان . فردوسی .<br
سرخوانلغتنامه دهخداسرخوان . [ س َ خوا / خا] (نف مرکب ) خواننده ای که ابتدا به خواندن کند. (رشیدی ) (آنندراج ). سرذاکر یعنی شخصی که پیش خوانی کند ودیگران ذکر گویند. (برهان ). خواننده . (جهانگیری ).
سرخوانفرهنگ فارسی معین(سَ خا) (ص فا.) = سر خواننده : 1 - خواننده ای که به خواندن آغاز کند. 2 - کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند؛ سرذاکر. 3 - فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند.