بادآهنگلغتنامه دهخدابادآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است . (آنندراج ). || باد بیش وز یعنی باد سخت و تند وزنده و باد کم و زیاد سست و آهسته وزنده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ||
بادآهنگفرهنگ فارسی معین(هَ)(اِمر.)1 - صوت ونقش خوانندگی و گویندگی . 2 - انعکاس صدا، بادآهنج نیز گویند.
بادوانلغتنامه دهخدابادوان . [ بادْ ] (اِ مرکب ) مبدل بادبان است . (آنندراج ). بادبان . (ناظم الاطباء). رجوع به بادبان و شعوری ج 1 ورق 179 شود.
بادآهنجفرهنگ فارسی معین(هَ) (اِمر) دریچه ، روزنه ، دریچه ای که برای وزیدن باد باز کنند، بادآهنگ نیز گویند.
بادنگلغتنامه دهخدابادنگ . [ دَ ] (اِ) قسمی لباس بلند و گشاد. (از ناظم الاطباء). بادنج . رجوع به باداهنگ و بادآهنج شود.
باد نوالغتنامه دهخداباد نوا. [ دِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). ساز و نغمه و نقاره . (فرهنگ ضیاء). صوت و صدا.(فرهنگ دساتیر از آنندراج ). رجوع به بادآهنگ شود.
بادخانلغتنامه دهخدابادخان . (اِ مرکب ) بادخوان . بادگیر و گذرگاه باد باشد مطلقاً خواه در بلندی و خواه در پستی .(برهان ) (ناظم الاطباء). جای بادگزار[ گذار ] و ظاهراً باصطلاح مکان اسفل را گویند و در اصل خانه ٔ باد بود که بقلب استعمال کرده اند. کسائی گوید : عمر چگونه جه