سردوسلغتنامه دهخداسردوس . [ س َ ] (اِخ ) یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریه ٔ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان ).
شیردوشلغتنامه دهخداشیردوش . (نف مرکب )دوشنده ٔ شیر. آنکه شیر دوشد. (فرهنگ فارسی معین ).- ماشین شیردوش ؛ ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد. (فرهنگ فارسی معین ).|| (اِ مرکب ) گاودوش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به همین عنوان شود.
شیردوشفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه شیر میدوشد.۲. ظرفی که در آن شیر میدوشند.۳. دستگاهی که زنان تازهزا برای دوشیدن شیر خود به کار میبرند.