سرموجلغتنامه دهخداسرموج . [ س َ ] (معرب ، اِ مرکب ) نوعی از موزه . چارق . پاتاوه .گتر . (دزی ج 1 ص 650).
سرموجhead waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی که با زاویۀ بحرانی وارد لایهای با سرعت زیاد شود و با همان زاویه نیز به محیط اول برگردد
سرمایشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی مایش، سردسازی، خنکسازی، تبرید، انجماد، یخبندان، مادۀ تبرید اطفا، آتشنشانی، خاموشکننده▼ تهویه، باد، یخچال، ارکاندیشن، سردكننده سرما
خَم سرمایشcooling curveواژههای مصوب فرهنگستاننمودار تغییر دما برحسب زمان برای جسمی که در حال سرد شدن است
زرموزهلغتنامه دهخدازرموزه . [ زَ زَ ] (ع اِ) سرموزة. (دزی ج 1 ص 589). رجوع به ماده ٔ قبل و سرموج و سرموجه و سرموز و سرموزه شود.