ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
سرخ زنبورلغتنامه دهخداسرخ زنبور. [ س ُ زَم ْ ] (اِ مرکب ) زنبور سرخ . زنبور کافر : یا در آن خانه ٔ مگس گیران سرخ زنبور کافر اندازند. خاقانی .کلبه ٔ قصاب چند آردبرون سرخ زنبوران خون آشام را.خاقانی .
سرخ زنبورانلغتنامه دهخداسرخ زنبوران . [ س ُ زَم ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از سرانگشتان دست باشد که به حنا رنگ کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از انگشتان سرخ است . (انجمن آرا).
چله بریفرهنگ فارسی عمیدعملی که در آن جام چهلکلید را پرآب میکنند و دعاهایی میخوانند و آن آب را بر سر زن نازا میریزند.
منديلدیکشنری عربی به فارسیدستمال , دستمال گردن , چارقد , روسري , دستمال سر , زن روسري پوش , دستمال سفره , سينه بند , پيش انداز
limmerدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزان، ادم رذل، دغل، کلاش، ناقلا، زن سبک سر، زن هرزه، زن جلف، بچه بد ذات یا شیطان
limmersدیکشنری انگلیسی به فارسیlimmers، ادم رذل، دغل، کلاش، ناقلا، زن سبک سر، زن هرزه، زن جلف، بچه بد ذات یا شیطان
سرلغتنامه دهخداسر. [ س ِرر / س ِ ] (از ع ، اِ) رازپوشیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راز پوشیده ، خلاف جهر. (منتهی الارب ). آنچه انسان آن را در نفس خود پوشیده دارد، از کارها که عزم دارد بر آن ، و گویند: صدو
سرلغتنامه دهخداسر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی
سرلغتنامه دهخداسر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آتش زنه گذاشتن تا بدان آتش گیرد، و آن هنگامی است که میان تهی باشد، گویند: «سر زندک فانه اسر»؛ ای اجوف . (اقرب الموارد). || شادباد گفتن کسی را.
داناسرلغتنامه دهخداداناسر. [ س َ ] (ص مرکب ) خردمند : وزان مرز داناسری را بجست که آن پهلوانی بخواند درست . فردوسی .نه جنگی سواری نه بخشنده ای نه داناسری یا درخشنده ای .فردوسی .
دتورسرلغتنامه دهخدادتورسر. [ دِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 50 هزارگزی جنوب رودسر و 14 هزارگزی جنوب باختری سی پل و یکهزارگزی شوئیل . دارای 50 تن
درازسرلغتنامه دهخدادرازسر. [ دِ س َ ] (ص مرکب ) که سری دراز دارد. آنکه سر مایل به درازی دارد. مُکَوَّزالرأس . (یادداشت مرحوم دهخدا). أقبص . قِنَّور. مُسَمرَطالرأس . مُصَعتَل الرأس . (منتهی الارب ).
درایسرلغتنامه دهخدادرایسر. [ دْرا / دِ س ِ ] (اِخ ) تئودور. (1871 - 1945 م .) داستان نویس آمریکائی . نخستین داستانش همشیره ٔ کری (1900) بعنوان اینکه منافی با ا
درب سرلغتنامه دهخدادرب سر. [ دَ س َ ] (اِخ ) نام محلی در 52 هزارمتری ساوجبلاغ میان کرده کرد و حیدرآباد. (یادداشت مرحوم دهخدا).