سعایةلغتنامه دهخداسعایة. [ س ِ ی َ ] (ع مص ) غمازی و بدی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). غمازی و بدگویی . (غیاث اللغات ). رجوع به سعایت شود.
شحائحلغتنامه دهخداشحائح . [ ش َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شحیحة. زنهای بخیل و حریص . (از اقرب الموارد). || شترهای کم شیر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ): ابل شحائح ؛ شتران کم شیر. (از اقرب الموارد). رجوع به شحیح و شحیحة شود.
شحاحلغتنامه دهخداشحاح . [ ش َ ] (ع ص ) زفت . آزمند. (منتهی الارب ). بخیل . حریص . (اقرب الموارد). آزمند. آزور.- ارض شحاح ؛ زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- || زمین نرم . (مهذب الاسماء).- ابل شحاح </s
سعایتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخنچینی، غمز، نمامی ۲. سخنچینی کردن ۳. تهمت زدن
سعایتفرهنگ فارسی معین(سَ یَ) [ ع . سعایة ] 1 - (مص ل .) سخن چینی کردن . 2 - بدگویی کردن . 3 - (اِ مص .) سخن چینی . 4 - بدگویی ، تهمت .
سعایتلغتنامه دهخداسعایت . [ س ِ ی َ ] (ع مص ) سعایة : طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و سطبر ایشان در رنجند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 415). ابوالحسن بن سیمجور عزل خویش از امارت خویش بسعایت او نسبت کرد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). || خر