disputeدیکشنری انگلیسی به فارسیاختلاف نظر، نزاع، مشاجره، مناظره، ستیزه، چون و چرا، جدال کردن، انکار کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، مباحثه کردن
معاون نمایندگیdeputy chief of mission, DCM, deputy head of mission, DHMواژههای مصوب فرهنگستاندیپلماتی که نفر دوم هیئت نمایندگی است و ادارۀ امور روزمرۀ هیئت را بر عهده دارد
معاوندیکشنری فارسی به انگلیسیadjutant, aid, aide, assistant, deputy, lieutenant, second in command, surrogate, under, under-, vice-
جانشیندیکشنری فارسی به انگلیسیacting, alternate, deputy, double, fill-in, quid pro quo, relief, replacement, stand-in, substitute, successor, surrogate