ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
سههشتوجهی سهگوشهای، سههشت وجهی سهگوشtrigonal trisoctahedronواژههای مصوب فرهنگستان← سههشتوجهی
سیه پیسهلغتنامه دهخداسیه پیسه . [ ی َه ْ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) سیاه پیسه . آنکه خال سفید و لکه سفید داشته باشد : این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال کو هیچ نه آرام همی گیرد و نه هال .ناصرخسرو.
شه شهلغتنامه دهخداشه شه . [ ش َه ْ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند : گفت شه شه وآن شه کبر آورش یک به یک شطرنج برزد بر سرش .مولوی .
سعیلغتنامه دهخداسعی . [ س َع ْی ْ ] (ع مص ) کوشیدن . (آنندراج ). کوشش . (غیاث ) : نه غم مدح تو از این دل کم نه در سعی تو بر این تن باز. مسعودسعد.دانه مادام که در پرده ٔ خاک نهان است هیچکس در پروردن وی سعی ننماید. (کلیله و دمنه ).
سعیفرهنگ فارسی عمید۱. کار؛ کوشش.۲. قصد.۳. دویدن.⟨ سعی بین صفا و مروه: (فقه) از مناسک حج که عبارت است از هفتمرتبه رفتن و برگشتن بین صفا و مروه که بعد از طواف کعبه صورت میگیرد.
سعیدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, attempt, bid, effort, diligence, endeavor, essay, push, stroke, trial, try
سعیلغتنامه دهخداسعی . [ س َع ْی ْ ] (ع مص ) کوشیدن . (آنندراج ). کوشش . (غیاث ) : نه غم مدح تو از این دل کم نه در سعی تو بر این تن باز. مسعودسعد.دانه مادام که در پرده ٔ خاک نهان است هیچکس در پروردن وی سعی ننماید. (کلیله و دمنه ).
مسعیلغتنامه دهخدامسعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد بسیارسیر توانا بر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کسعیلغتنامه دهخداکسعی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به گروه کسع از اهل یمن و منه المثل ندامة الکسعی . (ناظم الاطباء). کسع حیی است از یمن یا از بنی ثعلبةبن سعدبن قیس عیلان و از آن حی است عامربن حارث یا محارب ابن قیس کسعی که در ندامت به وی مثل زنند، عن الصغانی فال ندمت ندامة الکسعی لمارأت عیناه ما