سفله طبعلغتنامه دهخداسفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] (ص مرکب ) پست . دون . ناکس . که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی .حافظ.
شفلحلغتنامه دهخداشفلح . [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) شرم زن که ستبرلب فراخ فروهشته باشد. || زن فراخ شرمی که لبهای شرمش ستبر بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مرد فراخ بینی بزرگ لب فروهشته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شفلعلغتنامه دهخداشفلع. [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) بمعنی شعلع. درازبالای از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به شعلع و شعنلع شود.
سفلةلغتنامه دهخداسفلة. [ س ِ ل َ ] (ع ص ) فرومایه . (غیاث ). مردم ناکس و فرومایه . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکسان . (مهذب الاسماء). پست . (دهار). سفلةالناس و سَفِلَتهم اسافلهم و غوغاؤهم . (اقرب الموارد) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و تنک و ژکو
سفلیهلغتنامه دهخداسفلیه . [ س ُ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) کواکب سفلیه ؛ زهره و عطارد و قمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سفلیین شود.
تکیه کردنلغتنامه دهخداتکیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) اعتماد کردن . (ناظم الاطباء) : مکن تکیه بر گرز و کوپال خودبدزد از کمند گوان یال خود. فردوسی .ز مرگ امن مجوی و به عمر تکیه مکن به
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain
سفلهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain
سفلهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس