صلصةدیکشنری عربی به فارسیسوس گوجه فرنگي , چاشني غذا , سوس , چاشني , اب خورش , جاشني غذا , رب , چاشني زدن به , خوشمزه کردن , نم زدن
صلصحلغتنامه دهخداصلصح . [ ] (اِخ ) (سایه ٔ آفتاب ) و آن موضعی است در قسمت بنیامین در نزدیکی قبر راحیل (کتاب اول سموئیل 10:2) بعضی را گمان چنان است که صلصح بیت بالا می باشد که به مسافت یک میل بطرف مغرب قبر راحیل و سه میل به جن
شلپسهواژهنامه آزاد(لری) شِلپِسِه؛ پوسیدن بر اثر عوامل شیمیایی، وارفتن و آب انداختن و له شدن میوه ها مانند هلو، گندیدن و شل شدن میوه.
سلسهمراتب فرماندهیchain of commandواژههای مصوب فرهنگستانتوالی سطوح مختلف فرماندهی که در آن فرمانها و اطلاعات از بالاترین مقام در سلسلهمراتب سازمانی به ردههای پایین انتقال مییابد
تیمورفرهنگ نامها(تلفظ: teymur) (ترکیِ مغولی) آهن ، فولاد ؛ (در اعلام) نام مؤسس سلسهی تیموریان یا گورکانیان .
خانه دودیلغتنامه دهخداخانه دودی . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام یک سلسه کوهی است بین میان دشت و دشت بیارجمند که در آن معادن مس وجود دارد و اهالی استفاده ٔ سرشاری از آن مینمایند. مس این ناحیه با گوگرد مخلوط و سی درصد مقدار آن خالص است .
صحنهفرهنگ فارسی معین(صَ نَ یا نِ) [ ع . صحنة ] (اِ.) 1 - زمین هموار. 2 - در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه . 3 - کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعه ای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر می آیند و تشکیل یک واقعه را می دهند. 4 - منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی را نشان می دهد.
دشوارگرلغتنامه دهخدادشوارگر. [ دُش ْ گ َ ] (اِ مرکب ) کوه و کوهستان . (برهان ). مخفف پدشوارگر= پدشخوارگر= پتشخوارگر، مرکب از پتش (پیش ) + خوار + گر (= کوه )، یعنی کوه واقعدر جلو خوار (بین سمنان و ورامین ) بخشی از سلسه جبال البرز در جنوب طبرستان . (حاشیه ٔ معین بر برهان ).
سلسهمراتب فرماندهیchain of commandواژههای مصوب فرهنگستانتوالی سطوح مختلف فرماندهی که در آن فرمانها و اطلاعات از بالاترین مقام در سلسلهمراتب سازمانی به ردههای پایین انتقال مییابد