شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
سیمگونلغتنامه دهخداسیمگون . (ص مرکب ) هر چیز سپید به رنگ نقره . (ناظم الاطباء). روشن . سپید : دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ . فردوسی .مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال . <p cl
سمونیونلغتنامه دهخداسمونیون . [ س ُ ] (معرب ، اِ) کرفس بری . (دزی ج 1 ص 689). بیونانی اسم اسفیداج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
سمنلغتنامه دهخداسمن . [ س َ ] (ع اِ) در عربی مطلق روغن را گویندعموماً و روغن گاو را خصوصاً. (برهان ) . روغن و روغن گاو و گوسفند. ج ، سمون . (مهذب الاسماء). روغن . (السامی ). روغن گاو و غیره . (غیاث ). || شیره . (السامی ) (مهذب الاسماء).
سمونیونلغتنامه دهخداسمونیون . [ س ُ ] (معرب ، اِ) کرفس بری . (دزی ج 1 ص 689). بیونانی اسم اسفیداج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
مسمونلغتنامه دهخدامسمون . [ م َ ] (ع اِ) نان روغنی . (از اقرب الموارد) (بحر الجواهر). نان روغنین . (مهذب الاسماء).
اقویلاسمونلغتنامه دهخدااقویلاسمون . [ اَقو ی ِ س َ ] (معرب ، اِ) روغن بلسان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنرا بعربی دهن البلسان خوانند. (برهان ).