سمچوواژهنامه آزادمحلی است در روستای دیشکان (کرمان.بردسیر) که دارای گردوی بسیار خوب و اب هوای بسیار خوب دارد
شمولغتنامه دهخداشمو. [ ش ُ م ُوو ] (ع اِمص ) رفعت . بلندی .(ناظم الاطباء). علو. بلندی . عز. (یادداشت مؤلف ).
شمولغتنامه دهخداشمو. [ ش ُ م ُوو ] (ع مص ) بلند شدن امر کسی . (منتهی الارب ). بالا گرفتن کار. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بلند شدن . (دهار). (یادداشت مؤلف ). || تکبر کردن . (یادداشت مؤلف ).
سمولغتنامه دهخداسمو. [ س َ] (اِ) تره ٔ دشتی و آن سبزی باشد که طعام خورند. (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) : تا سمو سر برآورید از دشت گشت زنگارگون همه لب کشت . رودکی .هر یکی کاردی ز خان برداشت تا برند از سمو طعامک چ
سمولغتنامه دهخداسمو. [ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. دارای 103 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، میوه جات . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9