سماکینلغتنامه دهخداسماکین . [ س ِ ک َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ سماک که سماک رامح و سماک اعزل است : گرچه در حلق سماکین افکنم چون کمند امتحان خواهم فشاند. خاقانی .با سمک گردون مساوی وبا سماکین موازی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
چشمقانلغتنامه دهخداچشمقان . [ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر که در 33 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و 97 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهال
سمکیانلغتنامه دهخداسمکیان . [ س َ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از اهل زمین چرا که زمین نزد اهل منقول بر پشت گاو است و گاو بر پشت ماهی . (غیاث ) (آنندراج ).
سیمکانلغتنامه دهخداسیمکان . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به صیمکان ، آنندراج ، انجمن آرای و نزهةالقلوب صص 185 - 186 شود.
شامکانلغتنامه دهخداشامکان . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش ششتمد شهرستان سبزوار. دارای 1394 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پبنه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). || یاقوت در معجم البلدان شامکان را قریه ای ا