سوزرلغتنامه دهخداسوزر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 412 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سپوزگارلغتنامه دهخداسپوزگار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (ص مرکب ) (از: سپوز + گار، پسوند مبالغه ) آنکه کارها را پس اندازد و تأخیر کند. (برهان ). سست و کاهل و کسی که کاری را بتأخیر کند و بازپس اندازد. (ناظم الاطباء) :
شاجرلغتنامه دهخداشاجر. [ ج ِ ] (ع ص ) بازدارنده . (منتهی الارب ). برگرداننده ٔ از کار و بازدارنده ٔ از آن . (ناظم الاطباء). || (اِ) سختی روزگار. (منتهی الارب ).
گوشهلغتنامه دهخداگوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 70هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز،کنار راه مالرو عباسی به سوزر. کوهستانی و سردسیر وسکنه ٔ آن 237<