سیاستگاهلغتنامه دهخداسیاستگاه . [ سیا س َ ] (اِ مرکب ) قتلگاه و جایی که در آن اجرای سیاست و عقوبت میکنند. (ناظم الاطباء) : در سیاستگاه قهرش بر قضای کائنات لطف را دایم جنازه بر سر سه دختر است .بدر چاچی (از آنندراج ).
شایستهلغتنامه دهخداشایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اسم مفعول از شایستن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی اول شایان که سزاوارو لایق و درخور باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). موافق و مناسب . (ناظم الاطباء). لایق . درخور. ازدر. سزاوار.قمین . حری . زیبنده . برازا. ج
سیاستگاهلغتنامه دهخداسیاستگاه . [ سیا س َ ] (اِ مرکب ) قتلگاه و جایی که در آن اجرای سیاست و عقوبت میکنند. (ناظم الاطباء) : در سیاستگاه قهرش بر قضای کائنات لطف را دایم جنازه بر سر سه دختر است .بدر چاچی (از آنندراج ).