شقونلغتنامه دهخداشقون . [ ش ُ ] (ع مص ) شقونة. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقونة شود.
شکونلغتنامه دهخداشکون . [ ش ُ ] (اِ) شگون . به معنی شکن است که فال نیک و به فال برداشتن و مبارک دانستن چیزها باشد. (برهان ). فال . فال نیک : شکون داشتن . شکون خوب یا بد زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شگون شود.
سکونلغتنامه دهخداسکون . [ س ُ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). آرامش . (آنندراج ). آرام . (غیاث ) : همه با سیاوش گرفتند جنگ ندیدند جای سکون و درنگ . فردوسی .<
سلغتنامه دهخداس . [ س َ ] (ع حرف ) حرف مضارعه در اول افعال عرب ، معنی نزدیکی زمان وقوع فعل را در آینده دهد چون : سیأتی . سیکون .
حمزةلغتنامه دهخداحمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی . یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ . ق . بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441
انلغتنامه دهخداان . [ اَ ] (ع حرف ) حرف مصدری است و فعل مضارع را در دو مورد نصب میدهد، نخست در ابتداء کلام مانند «ان تصوموا خیر لکم » (قرآن 184/2) که در محل رفع است . دوم بعد از لفظی که بر معنی غیر یقین دلالت میکند، در این صورت نیز در محل رفع است مانند «الم