شافرلغتنامه دهخداشافر. [ ف ِ ] (اِخ ) (به عبری به معنای درخشندگی ) کوه ... در دشت عربستان و یکی از منازل بنی اسرائیل بود. رولندس برآن است که کوه عریف همان کوه شافر است و بر ساحل غربی خلیج عقبه واقع است اما دیگری کوه شریف را شافر دانسته است که تخمیناً بمسافت 70</span
مقیاس توفند سفیر ـ سیمپسونSaffir-Simpson hurricane scaleواژههای مصوب فرهنگستانطرحوارۀ ردهبندی شدت توفند براساس بیشینۀ سرعت باد سطح زمین و نوع و گسترۀ خسارت ناشی از توفان
گِردگویچگی وراثتیhereditary spherocytosis, congenital hemolytic anemia, congenital spherocytic anemia, Minkowski-Chauffard syndromeواژههای مصوب فرهنگستانوجود گردگویچه در خون با منشأ مادرزاد
شافیرلغتنامه دهخداشافیر. (اِخ ) بازار... وآن شهری میباشد که میخاء نبی آن را خطاب میفرماید (میکاه 1 : 11) و اوسیبیوس و هیرونیمس آن را در کوهستانی که در میانه ٔ الوثر و پولیس و اشقلون واقع است دانسته اند، لیکن بعضی برآنند که هما
سافرلغتنامه دهخداسافر. [ ف ِ] (ع ص ، اِ) مسافر. (شرح قاموس ). مسافر و فعل آن نیامده است . و بعضی گویند: سفر سفوراً. (از منتهی الارب ) (قطر المحیط). ج ، اَسفار، سَفر. سَفَرَة، سُفّار. (قطر المحیط). بسفر رونده . سفرکننده . کاروانی . || رسول و مصلح میان قوم . (منتهی الارب ). سفیر. || نویسنده . (
سافردیکشنری عربی به فارسیتبديل کردن , مسافرت کردن با بليط تخفيف دار , هر روزاز حومه بشهر وبالعکس سفرکردن
شافرکاملغتنامه دهخداشافرکام . [ ف ُ ] (اِخ )رود... لغتی است در شاپورکام که رودی است در بخارا.رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 38 و شاپورکام شود.
شاپورکاملغتنامه دهخداشاپورکام . (اِخ ) رود... از رودهای بخارا و نواحی آن . نرشخی درباره ٔ آن نویسد: «رود شاپورکام و عامه ٔ بخارا شافر کام خوانند و آورده اند که یکی از فرزندان کسری از آل ساسان از پدر خویش خشم گرفت و بدین ولایت آمد (و) نام (او) شاپور بود... چون ببخارا رسید بخاراخدات او را نیکو داشت
شافرکاملغتنامه دهخداشافرکام . [ ف ُ ] (اِخ )رود... لغتی است در شاپورکام که رودی است در بخارا.رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 38 و شاپورکام شود.
مشافرلغتنامه دهخدامشافر. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِشفر یا مَشفر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مشفر شود.