شبانروزیلغتنامه دهخداشبانروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ) شبانه روزی . دائم . همیشگی . و رجوع به شبانروز شود : ابر نوروزی و باران شبانروزی نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن . فرخی .وزبند شبانروزی بیرون نکندشان تا خون برود از تنشان پاک به یک ب
صیرملغتنامه دهخداصیرم . [ ص َ رَ ] (ع ص ) مرد محکم رأی و زیرک . (منتهی الارب ). || (اِ) اسم است در شبانروزی یک بار خوردن را. (منتهی الارب ). خوردن یک بار در شبانروزی . (مهذب الاسماء).
نوهةلغتنامه دهخدانوهة. [ ن َ هََ ] (ع اِ) یک لقمه ٔ بزرگ مقدار وجبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شبانروزی یک بار خوردن ، مانند وجبه . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
توزیملغتنامه دهخداتوزیم . [ ت َ ] (ع مص ) خوی کنانیدن نفس را بر یکبار خوردن به شبانروزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود.
شباروزیلغتنامه دهخداشباروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) شبانه روزی . شبانروزی . بمجاز، همیشه . دائماً. پیوسته : رنود و اوباش بسیار بر خود جمعکرد بقصد خلیفه و شباروزی ملازم می بودند. (رشیدی ).
جلقلغتنامه دهخداجلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. (برهان ).