شبیبلغتنامه دهخداشبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عدی بن حارثةبن عمرو مزیقیاء. جدی است جاهلی فرزندانش از بطن مزیقیاءاز ازد از قحطانیةاند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 229).
شبیبلغتنامه دهخداشبیب . [ ش َ ] (اِخ ) شاخه ای است از جعیلات از کرفة از اثیج از هلال بن عامر از عدنانیة و در افریقای شمالی میزیسته اند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).
شبیبلغتنامه دهخداشبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن حمدان کحال ، ابوعبدالرحمن ، طبیب و شاعر مقیم قاهره بود. و دیوان شعر دارد و در سال 625 هَ . ق . به دنیا آمد و در 657 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3</
شبیبلغتنامه دهخداشبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن بجرة الاشجعی . از خوارج کوفه که در قتل علی (ع ) شریک ابن ملجم بود. اول شبیب شمشیری به علی زد و ضربت دیگر را ابن ملجم به فرق علی وارد نمود. بیشتر مورخان برآنند که شبیب پس از مضروب نمودن علی در میان جمعیت فرار کرد و اثری از او به دست نیامد. (از اعلام ز
شبیبلغتنامه دهخداشبیب . [ ش َ ] (ع مص ) نشاط کردن . نشاط کردن اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). برسکیزیدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
سبیبلغتنامه دهخداسبیب . [ س َ ] (ع ص ) همدشنام مرد. (منتهی الارب ). || (اِ) موی دم و فش و پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فرس خافی السبیب . (اقرب الموارد). || یک دسته مو و گیسو. ج ، سبائب . و منه : سبائبه تحول علی صدره . (منتهی الارب ). خصلة من الشَّعر. (اقرب الموارد).
سببدیکشنری عربی به فارسیسبب , علت , موجب , انگيزه , هدف , مرافعه , موضوع منازع فيه , نهضت , جنبش , سبب شدن , واداشتن , ايجاد کردن (غالبا بامصدر) , دليل , عقل , خرد , شعور , استدلا ل کردن , دليل و برهان اوردن
سببفرهنگ فارسی عمید۱. وسیله؛ دستآویز.۲. علت؛ جهت.۳. طریق.۴. [قدیمی] پیوند و علاقۀ خویشی و قرابت.۵. (ادبی) در عروض، از ارکان شعر.⟨ سبب ثقیل آوردن: (ادبی) در عروض، که عبارت است از دو حرف متحرک، مانند همه و رمه یا سَرِ و دِلِ.⟨ سبب خفیف آوردن: (ادبی) در عروض، یک حرف متحرک و
صببلغتنامه دهخداصبب . [ ص َ ب َ ] (ع اِ) زمین نشیب . || ریزش جوی یا راه در نشیب . ریگ ریزان . || (مص ) عاشق شدن . شیفته شدن . (منتهی الارب ).
صبیبلغتنامه دهخداصبیب . [ ص ُ ب َ ] (اِخ ) برکه ای است بر جانب راست آنکس که از واقصة قصد مکه کند بر دومیلی جوی ، و صبیب بفتح صاد و کسر باء نیز خوانده اند. (معجم البلدان ). || موضعی است . || کوهی است . || نام اسبی است . (منتهی الارب ).
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به شوکران .
شبیبةلغتنامه دهخداشبیبة. [ ش َ ب َ ] (ع اِمص ) جوانی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ج ، شبائب . (اقرب الموارد). || (مص ) برسکیزیدن ستور. (زوزنی ). || بالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ).
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوسعید، احمدبن شبیب . به گفته ٔ ثعالبی در یتیمةالدهر: فرد خوارزم و مایه ٔ فخر آن . جامع ادب و قلم و شمشیر و زبان و نیزه و کتاب و سپاه بود و چون دو دولت سامانی و بویهی را درک کرد وی را صاحب الجیشین و شیخ الدولتین نامیده اند. ابوبکر خوارزمی ثعالبی را حکا
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) جوادبن محمدبن شبیب بن ابراهیم بن صقرالبطائحی النجفی البغدادی دانشمند شاعر ادیب لغوی در سال 1281 هَ . ق . در بغداد به دنیا آمد و در 1363 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج <span clas
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن حسن بن علی شبیبی آنسی ذماری در سال 1107 هَ . ق . در قریه ٔ ذی حود به دنیا آمد و در شهر صنعاء تحصیل نمود و در شهر تعز مسند قضاء یافت و در سال 1169 هَ . ق . درگذشت . (از معج
ابوالضحاکلغتنامه دهخداابوالضحاک . [ اَ بُض ْ ض َح ْ حا] (اِخ ) شبیب بن یزید خارجی . رجوع به شبیب ... شود.
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به شوکران .
شبیبةلغتنامه دهخداشبیبة. [ ش َ ب َ ] (ع اِمص ) جوانی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ج ، شبائب . (اقرب الموارد). || (مص ) برسکیزیدن ستور. (زوزنی ). || بالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ).
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوسعید، احمدبن شبیب . به گفته ٔ ثعالبی در یتیمةالدهر: فرد خوارزم و مایه ٔ فخر آن . جامع ادب و قلم و شمشیر و زبان و نیزه و کتاب و سپاه بود و چون دو دولت سامانی و بویهی را درک کرد وی را صاحب الجیشین و شیخ الدولتین نامیده اند. ابوبکر خوارزمی ثعالبی را حکا
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) جوادبن محمدبن شبیب بن ابراهیم بن صقرالبطائحی النجفی البغدادی دانشمند شاعر ادیب لغوی در سال 1281 هَ . ق . در بغداد به دنیا آمد و در 1363 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج <span clas
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن حسن بن علی شبیبی آنسی ذماری در سال 1107 هَ . ق . در قریه ٔ ذی حود به دنیا آمد و در شهر صنعاء تحصیل نمود و در شهر تعز مسند قضاء یافت و در سال 1169 هَ . ق . درگذشت . (از معج
ابن شبیبلغتنامه دهخداابن شبیب . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوسعید عبداﷲبن شبیب ربعی بصری . از اخباریان . و کتاب الاخبار و الاَّثار از اوست . (از ابن الندیم ). و در جای دیگر ابن الندیم ابن شبیب مطلق آورده و کتاب هجاءالمصاحف را بدو نسبت کرده است .
تشبیبفرهنگ فارسی عمید۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.
تشبیبلغتنامه دهخداتشبیب . [ ت َ ] (ع مص ) صفت جمال زن و حال خود با وی بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). وصف جمال زن و حال خود با وی در شعر بگفتن . (زوزنی ). غزل گفتن یعنی صورت و جمال زنی و حال خود با وی در عشق گفتن . (منتهی الارب ). غزل خواندن به زنان و اظهار تعشق کردن به ایشان . (شرح قاموس ). ذکر
علی شبیبلغتنامه دهخداعلی شبیب . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) ابن محمد شبیب . فقیه بود و تحصیلات خود را در نجف به پایان رساند. وی از شاگردان محمد کاظمی بود و در سال 1293 هَ . ق . درگذشت .او را تألیفات و تعلیقاتی به زبان عربی است . (از معجم المؤلفین از اعیان الشعیه ٔ ع
تشبیبفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - یاد جوانی کردن . 2 - آوردن ابیاتی در ذکر عشق و جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده .