شذبلغتنامه دهخداشذب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) رگهای آشکار. (از اقرب الموارد). ظاهرعروق و رگها. (از منتهی الارب ): رجل شذب العروق ؛ مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. (ناظم الاطباء).
شذبلغتنامه دهخداشذب . [ ش َ ] (ع مص ) بازکردن پوست درخت را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشاوه کردن درخت را. (از منتهی الارب ). || دفع کردن و راندن از کسی . || بریدن شی ٔ را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شذبلغتنامه دهخداشذب . [ ش َ ذَ ] (ع اِ) پاره های درخت . || پوست درخت . || بند آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بقیه ٔ گیاه . (منتهی الارب ).بقیه ٔ گیاه خورده و جز آن . (از اقرب الموارد). || رخت ِ خانه از قماش و جز آن . (منتهی الارب ). متاع خانه از قماش و جز آن . (از اقرب الموارد). |
شذبدیکشنری عربی به فارسیتلا طم , متلا طم شدن , شاخه هاي خشک را زدن , هرس کردن , چيدن , زدن (موي وغيره) , دست ياپاي کسي را بريدن , باتنبلي حرکت کردن , شلنگ برداشتن
شاذبلغتنامه دهخداشاذب . [ ذِ ] (ع ص ) دورشونده از جای خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تنهای مأیوس از رستگاری خویش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شیدابلغتنامه دهخداشیداب . (اِخ ) نام حکیمی بود،و او خاک را اله میداند چنانکه دیگران آتش را. (برهان ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان . شیداب پزشکی بودروانشناس از ایران و منظور نظر اعیان و صنادید، در اواخر دولت ایام ضحاک . (دبستان المذاهب ص 76). و مؤلف دبستان
سپیدآبلغتنامه دهخداسپیدآب . [ س َ/ س ِ ] (اِ مرکب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازندبطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آن است . (انجمن آرا) : اگر هشیار اگر سرمست بودی سپیدآبش چو گل بر دست بودی .<br
سذابلغتنامه دهخداسذاب . [ س َ ] (اِ) تره ای است بسیارسبز و گلش زرد و عصاره ٔ آن مدر بول و حیض و مخفف منی و مسقط جنین . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : از چه شد همچو ریسمان کهن آن سر سبز و تازه همچو سذاب . ناصرخسرو.پر شود معده ترا چون ن
مشذبلغتنامه دهخدامشذب . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) داس که بدان خشاوه کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مشاذب . (ناظم الاطباء). داس رزبر. (دهار) (مهذب الاسماء).
مشذبلغتنامه دهخدامشذب .[ م ُ ش َذْ ذَ ] (ع ص ) مرد نیک درازبالا و نیکوخوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی نعته صلی اﷲ علیه و آله «اقصر من المشذب ». (ناظم الاطباء). || درخت خشاوه کرده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آراسته و پیراسته :</spa
تشذبلغتنامه دهخداتشذب . [ ت َ ش َذْ ذُ ] (ع مص ) متفرق و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (اقرب الموارد).