شفشلیقلغتنامه دهخداشفشلیق . [ ش َ ش َ ] (ع ص ) زن گنده پیر فروهشته گوشت سست اعضا. (از منتهی الارب )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد یا زن پرحرف و پرگو. (ناظم الاطباء).
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رو