شلفونلغتنامه دهخداشلفون . [ ] (اِخ ) یوسف بن فارس بن یوسف الخوری الشلفون . متوفی بسال 1914 م . از نویسندگان نامی بیروت بود و مقدمات ادبیات عرب را در زادگاه خود فراگرفت و سپس نشر روزنامه ٔ (حدیقةالاخبار) کرد و نیز در سال 1857م
سلفانلغتنامه دهخداسلفان . [ س ِ ] (ع اِ) هردو شوی هردو خواهر. ج ، اسلاف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شلفینهلغتنامه دهخداشلفینه . [ ش َ / ش ُ ن َ / ن ِ ](اِ) شلفه . (ناظم الاطباء). شرم زنان را گویند و به ضم اول هم گفته اند. (آنندراج ) (برهان ). بمعنی شلفیه است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شلفه و شلفیه شود.
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رَ ] (اِخ ) نام قسمتی از کوه شلفین یا شروین در حدود سوادکوه و فیروزکوه به مازندران . رجوع به مازندران و استراباد رابینو، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 67 و 68 شود.
شلفینهلغتنامه دهخداشلفینه . [ ش َ / ش ُ ن َ / ن ِ ](اِ) شلفه . (ناظم الاطباء). شرم زنان را گویند و به ضم اول هم گفته اند. (آنندراج ) (برهان ). بمعنی شلفیه است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شلفه و شلفیه شود.