لغتنامه دهخدا
شنفتن . [ ش ِ ن ُ ت َ ] (مص ) شنیدن . سماع . (برهان ). شنودن و شنیدن . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شنیدن . (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). اصغا کردن . اصاغة. استماع کردن . (یادداشت مؤلف ). ادراک کردن آواز بتوسط گوش . (فرهنگ نظام ) : حال دل با تو