شهذارةلغتنامه دهخداشهذارة. [ ش َ رَ ] (ع ص ) شهدارة. || سیرسخت . (منتهی الارب ). که در رفتن سخت باشد. || پرگو. (از اقرب الموارد). رجوع به شهدارة شود.
شهدارةلغتنامه دهخداشهدارة. [ ش ِ رَ ] (ع ص ) پلیدزبان سخن چین و پلیدکار که میان مردم فساد انگیزد. || کوتاه بالا درشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سپهداریلغتنامه دهخداسپهداری . [ س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل سپهدار. فرماندهی سپاه . سپهسالاری : آنکه او تا بسپه داری بربست کمرکم شد از روی زمین نام و نشان رستم . فرخی .بخزاین و مراکب و اسلحه و اسباب سپهداری او را مستظهر و... گردانید. (