خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکوب
/šokub/
معنی
۱. دستار.
۲. مندیل.
۳. دستمال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوب› [قدیمی] šokub ۱. دستار.۲. مندیل.۳. دستمال.
-
شکوب
لغتنامه دهخدا
شکوب . [ ش ُ ] (اِ) دستار. مندیل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). دستار را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). || رومال . دستمال . (ناظم الاطباء).
-
شکوب
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) دستار.
-
جستوجو در متن
-
topgallant
روانشناسی
سکوب بالا ی دکل کشتی ، بالا ترین شکوب دکل کشتی ، وسایل بی مصرف کشتی ، ...
-
topgallant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالاخره، سکوب بالای دکل کشتی، بالاترین شکوب دکل کشتی، وسایل بی مصرف کشتی
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) : سر برهنه که تا نهد به سرم شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش . سوزنی .|| دستمال و رومال . (ناظم الاطباء).
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...