صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) بنت الملقن . یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است . مولد او به سال 795 هَ . ق . است و به سال 876 درگذشت . خواهر وی خدیجة بنت المل
صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. (الحلل السندسیة ج 1 ص 295).
صالحیةلغتنامه دهخداصالحیة. [ ل ِ حی ی َ ] (اِخ ) شهری قدیم است در مصر، در آخر مدیریه ٔ شرقی در سرزمین رملیة و در مشرق آن راه سلطانی است که مصر را بشام متصل سازد. صالحیه را ملک صالح نجم الدین ایوب بن ملک کامل محمدبن عادل بنا کرد تا مقر لشکریان وی باشد. (منجم العمران از پطرس بستانی ).
صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) بنت الملقن . یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است . مولد او به سال 795 هَ . ق . است و به سال 876 درگذشت . خواهر وی خدیجة بنت المل
صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. (الحلل السندسیة ج 1 ص 295).
حصن صالحةلغتنامه دهخداحصن صالحة. [ ح ِ ن ِ ل ِ ح َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 123).
مصالحةلغتنامه دهخدامصالحة. [ م ُ ل َ ح َ ] (ع مص ) همدیگر آشتی کردن . صلح . (منتهی الارب ). آشتی کردن با یکدیگر. صلح کردن . || همدیگر نیکویی کردن . (منتهی الارب ). و رجوع به صلح و مصالحه و مصالحت شود.
صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) بنت الملقن . یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است . مولد او به سال 795 هَ . ق . است و به سال 876 درگذشت . خواهر وی خدیجة بنت المل
صالحةلغتنامه دهخداصالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. (الحلل السندسیة ج 1 ص 295).