صان استبانلغتنامه دهخداصان استبان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای اسپانیاست . رجوع به شنت استابین و رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 334 شود.
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
صانلغتنامه دهخداصان . (اِخ ) از کور اسفل ارض است به مصر و آن بجز «صا» است و آن را صان و ابلیل گویند. (معجم البلدان ).
درصانلغتنامه دهخدادرصان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دَرْص و دِرْص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درص شود.
دوب الحصانلغتنامه دهخدادوب الحصان . [بُل ْ ح َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 100 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن در تابستان اتومبیل روست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خاصانلغتنامه دهخداخاصان . [ خاص ْ صا ] (اِ) جمع فارسی خاص که ضد عام است : همت خاصان و دل عامیان . نظامی .که خاصان در این ره فرس رانده اندبلا احصی از تک فرو مانده اند. سعدی (از آنندراج ).چرا نزدیکترنیائی
خرصانلغتنامه دهخداخرصان . [ خ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در بحرین که محل خرید و فروش نیزه است و بدین مناسبت آنرا خرصان مشتق از خرص گرفته اند. (از معجم البلدان ).