صریلغتنامه دهخداصری . [ ص َ / ص ِرْ ری ] (ع ص ) (از نوع مضاعف ) درهم صری ؛ درم بانگ آور که بر ناخن زنند. (منتهی الارب ). درمی بانگ کننده چون بیندازند. (مهذب الاسماء).
صریلغتنامه دهخداصری . [ ص َ را ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی . (منتهی الارب ). || (ص ) لبن ٌ صری ؛ شیر برگشته مزه . (منتهی الارب ). || آب ایستاده ٔ رنگ و بوی برگردانیده . (منتهی الارب ). || (مص ) صری الماء صری ً؛ برگشته رنگ و بوی گردید. (منتهی الارب ).
صریلغتنامه دهخداصری . [ ص َرْی ْ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ). قطع کردن . (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بند کردن منی را در پشت خود به اینکه بازایستد از نکاح . || صلح کردن . || جدا کردن دو خصم را از هم . || راندن و دفع کردن بدی و جز آن از کسی . || فراهم آوردن . |
صریلغتنامه دهخداصری . [ ص ِرْ را ](ع اِمص ) (از نوع مضاعف ) نیک عزیمت بر کاری . یقال : و اﷲ انها منی صری ؛ ای عزیمة و جدّ. (منتهی الارب ).
زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
صندلی سلمانیbarber chair/ barber's chair, tombstone 2واژههای مصوب فرهنگستانکُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است
صریعالغوانیلغتنامه دهخداصریعالغوانی . [ ص َ عُل ْ غ َ ] (اِخ ) مسلم بن ولید انصاری ملقب به صریعالغوانی . وی از شعرای دولت عباسی است . پدر او مولای انصار بود سپس مولای ابی امامه اسعدبن زراره ٔ خزرجی گشت . صریع شاعری مقدم و نیکو اسلوب بود و در شراب گفتاری نیک دارد و بیشتر روات او را در این نهج با ابون
صريحدیکشنری عربی به فارسیاشکارا , پوست کنده , علني , کند , بي نوک , داراي لبه ضخيم , رک , بي پرده , کند کردن , بي تزوير , منصفانه , صاف وساده , گويا , فصيح , مسري , صاف و ساده , رک گو , اصيل , پرحرف , رک و راست
صريردیکشنری عربی به فارسیصداي غوک دراوردن , شکوه وشکايت کردن , غژغژ کردن , صداي لولا ي روغن نخورده , جيرجيرکفش , جيغ وفرياد شکيدن (مثل جغد يا موش) , با صداي جيغ صحبت کردن , با جيغ وفريادافشاء کردن , جير جير
اصریلغتنامه دهخدااصری . [ اَ ص ِرْ را ] (ع اِمص ) نیک عزیمت بر کاری و جِدّو ثبات و دوام بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صِرّی ̍. رجوع به صِرّی ̍ شود. یقال : انها منی صری ؛ ای عزیمة و جد، و در آن لغات است : اَصِرّی ̍ و صِرّی و اَصِرّی و... و هی مشتقة من الاصرار ای الاقامة و الدوام علی ا
مشاوسلغتنامه دهخدامشاوس . [ م ُ وِ ] (ع ص ) ماء مشاوس ؛ آب کم که از باعث کمی یا دورتکی چاه به نظرنیاید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): ادلیت دلوی فی ة صری مشاوس . (از اقرب الموارد).
پیش درآمدنلغتنامه دهخداپیش درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن مقدم بر... صری . زلجان . استقدام . تقدیم . هداء. فروط. انکلاس . ادرنفاق . ازرف الرجل ؛ پیش درآمد. زلیف ؛ پیش درآمدن در کارزار. اندراع ؛ پیش درآمدن مرد. تغون ؛ پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ . (منتهی الارب ).-
کارگذاریلغتنامه دهخداکارگذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) وکالت : صَری ؛ کارگذاری کردن . (منتهی الارب ). || عمل مأمور وزارت خارجه در شهرهای ایران ، برای قضاوت در امور دعاوی تبعه ٔ خارجه بر ایرانیان و بالعکس . || محل قضاء کارگذار.- کارگذاری کردن ؛ کفایت . (بحر الجواهر)
صریعالغوانیلغتنامه دهخداصریعالغوانی . [ ص َ عُل ْ غ َ ] (اِخ ) مسلم بن ولید انصاری ملقب به صریعالغوانی . وی از شعرای دولت عباسی است . پدر او مولای انصار بود سپس مولای ابی امامه اسعدبن زراره ٔ خزرجی گشت . صریع شاعری مقدم و نیکو اسلوب بود و در شراب گفتاری نیک دارد و بیشتر روات او را در این نهج با ابون
داود قیصریلغتنامه دهخداداود قیصری . [وو دِ ق َ ص َ ] (اِخ ) او راست : شرح حدیث الاربعین . متوفی 751 هَ . ق . و از مشاهیر علمای روم (آسیای صغیر) است . و در قیصریه متولد شد و پس از تحصیل علم بمصر رفت و از محضر درس فحول علمای آنجا بهره ور گشت و در فقه و حدیث و تصوف وع
ربیعة البصریلغتنامه دهخداربیعة البصری . [ رَ ع َ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) بدوی بوده و سپس در بصره اقامت گزیده و شاعر و راویه است . کتاب حنین الابل ابی اوطان و کتاب ما قیل فی الحیات من الشعر از اوست . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دورناصریلغتنامه دهخدادورناصری . [ ص ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل قندعلی هفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).