شفوعلغتنامه دهخداشفوع . [ ش َ ] (ع ص ) ناقة شفوع ؛ ماده شتری که در یک دوشیدن دو شیردوشه را پر کند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتری که دو جای باید شیرش را از بسیاری . ج ، شفع. (مهذب الاسماء).
شفویةلغتنامه دهخداشفویة. [ش َ ف َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). تأنیث شفوی . لبی . از لب . حروف شفویه : ب ، پ ، ف ، م ، و. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفوی شود.
سفوحلغتنامه دهخداسفوح . [ س ُ ] (ع مص ) ریخته شدن اشک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ریخته شدن آب . (المصادر زوزنی ص 224). ریخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
صفوةلغتنامه دهخداصفوة. [ ص َ / ص ُ / ص ِ وَ ] (ع اِ) خالص و برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). برگزیده و آنچه صاف باشد از تیرگی و غش . (غیاث اللغات ). خالص . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) برگزیدگی . (غیاث اللغات ). ب