صمدجولغتنامه دهخداصمدجو. [ ص َ م َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ صمد. جوینده ٔ خدا. خداپرست . خداطلب : احدگویان صمدجویان همه زیر زمین رفتندتو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی .خاقانی .
شمیدیزگیلغتنامه دهخداشمیدیزگی . [ ش َ زَ ](اِخ ) ابونصر محمدبن احمدبن حسن شمیدیزگی ازدی . از حسن بن علی خلال و محمدبن ابی عمر عدنی و جز آن دو روایت دارد و عبدالرحمن بن ابوالفتح سراج و جز وی از او روایت کرده اند. او حسن الحدیث است . (از لباب الانساب ).
شمیدیزگیلغتنامه دهخداشمیدیزگی . [ ش َ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شمیدیزه که دیهی است از دیه های سمرقند. (از انساب سمعانی ).