شهریزلغتنامه دهخداشهریز. [ ش ِ / ش ُ ] (معرب ، ص ) سهریز. فارسی و معرب .تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب ). تمر سُهریز و بالنعت و بالاضافة، نوعی از خرما. (منتهی الارب ). رجوع به سهریز و فهرست المعرب جوالیقی شود.
صهریجلغتنامه دهخداصهریج . [ ص ِ ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری : در میان قعرها تخریجهااز سوی بی سوی این صهریجها. مولوی .|| آواز آب . (غیاث اللغات ).
شهروزلغتنامه دهخداشهروز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مصحف شهروذ = شهرود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی شهرود است که رودخانه ٔ بزرگ باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). || ساز رومیان و غیره . (برهان )(آنندراج ). || آلتی از آلات موسیقی و آنراحکیم بن احوص سغدی در سنه ٔ سیصد هجری
صهریجلغتنامه دهخداصهریج . [ ص ِ ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری : در میان قعرها تخریجهااز سوی بی سوی این صهریجها. مولوی .|| آواز آب . (غیاث اللغات ).