لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتقل گشت . میان وی و کمیت بن زید مفاخره بود. اسامه خال اعور معاویه را بیامد وی بدو گفت : برای خود منزلتی بگزین . او مزه را بگزید و خود و خانواد