ضعیفیلغتنامه دهخداضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) از قدمای شعرای عثمانی و معاصر سلطان سلیمان قانونی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ضعیفیلغتنامه دهخداضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) محمد. از قدمای شعرای عثمانی و اهل قسطمونی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ضعیفیلغتنامه دهخداضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) محمد. از مردم ده قره طوه ٔروم ایلی و از قدمای شعرای عثمانی است . او سالک طریق علم و شارح گلستان سعدی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ضعیفیلغتنامه دهخداضعیفی . [ ض َ ] (حامص ) چگونگی ضعیف . سستی . ضعف . تربة. (منتهی الارب ) : از ضعیفی ّ دست و تنگی جای نیست ممکن که پیرهن بدرم . مسعودسعد.خفتن همه بر خاک وز ضعیفی بر خاک نگیرد همی نشانم . مسع
ضعفاءلغتنامه دهخداضعفاء. [ ض ُع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ) : هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی با آنکه بداندیش بود سخت کمانست . منوچهری .آسیب و ستم او بر ضعفاء رسید. (تاریخ بیهقی ص 419). ضعف
پلاسمای مغناسپهریmagnetospheric plasmaواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمای ضعیفی که در مغناسپهر سیارهای نفوذ میکند
پیشضربupbeat, anacrusis, pick up 2واژههای مصوب فرهنگستانضرب ضعیفی که قبل از ضرب قوی میزان اول یک قطعه یا عبارت میآید