ضمورلغتنامه دهخداضمور. [ ض ُ ] (ع اِمص ) لاغری . نزاری . هزال و ضعف . (بحر الجواهر). ذبول .- ضمور عضوی ؛ اطروفیا .
ضمورلغتنامه دهخداضمور. [ ض ُ ] (ع مص ) لاغر گردیدن . (منتهی الارب ). باریک میان شدن . (دهار) (تاج المصادر). باریک میان شدن اسب . (زوزنی ). سبک گوشت شدن . (منتهی الارب ).
دمورلغتنامه دهخدادمور. [ دَ ] (اِ) آواز نرم و آهسته . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).
دمورلغتنامه دهخدادمور. [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب که در کشتن سیاوش سعی بسیار کرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از انجمن آرا) : دگر سرکشی بود نامش دمورکه همتا نبودش به توران به زور.<p clas
دمورلغتنامه دهخدادمور. [ دَ ] (ترکی ، اِ) اسم ترکی حدید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آهن . دمیر (در تداول امروز). تمور. تمر. دمر.
دمورلغتنامه دهخدادمور. [ دُ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || هلاک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناپدید شدن جای و مکان . || بی دستوری درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دموق . بی دستوری در سرای کسی شدن . (ت
عضمورلغتنامه دهخداعضمور. [ ع ُ ] (ع اِ) چرخ چاه . (منتهی الارب ). دولاب . (اقرب الموارد). و آن تصحیف عصمور نیست . (از منتهی الارب ).