طالبالغتنامه دهخداطالبا. [ ل ِ ] (اِخ ) ابوطالب کلیم شاعر معروف . رجوع به کلیم و ابوطالب در همین لغت نامه شود.
تلبالغتنامه دهخداتلبا. [ ت َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند، پیه گوسفند و گاو و امثال آن باشد. (برهان ). پهلوی ، پیه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
أَجابَ طَلَباًدیکشنری عربی به فارسیبه تقاضايي جواب مثبت داد , تقاضايي را پذيرفت , پاسخ مثبت داد به خواسته اي (تقاضايي)
طالبولغتنامه دهخداطالبو. [ ل ِ ] (اِخ ) یکی از رستاقهای استرآباد. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
طالبانلغتنامه دهخداطالبان . [ ل ِ ] (اِخ ) میر محمدباقر استرآبادی مشهور بطالبان . از تلامذه ٔشیخ بهائی بوده چنانکه در امل الاَّمل آورده . و او راست : شرحی بر زبدة الاصول و غیر ذلک . (روضات ص 116).
کرشمه زارلغتنامه دهخداکرشمه زار. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) محل کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ). جای ناز و کرشمه : جواب آن غزل است این که طالبا گفته ست کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند. ارادت خان واضح (از آنندر
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ل َ لا ] (اِخ ) امراءة سالم بن قُحفان العنبری . شاعرة من شواعر العرب . قالت ترد علی زوجها سالم بن قحفان :حلفت یمیناً یا ابن قحفان بالذی تکفل بالارزاق فی السهل و الجبل تزال حبال ٌ محصدات اعدهالها ما مشی علی خفه جمل فاعط و لاتبخل لمن جاء طالباًفع
متعنتلغتنامه دهخدامتعنت .[ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) طلبکارخواری کسی . یقال جأه ُ متعنتاً؛ ای طالباً زلته ُ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده . (آنندراج ) (غیاث ). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فض
استعجاللغتنامه دهخدااستعجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتافتن خواستن . بشتافتن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شتابانیدن . شتاب خواستن . استیجاء. شتابی خواستن . (غیاث ). بر شتابی انگیختن کسی را. شتاب کردن فرمودن . (منتهی الارب ). عجله خواستن . || در پیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن و پی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاهد المقری ٔ النحوی الأطروش ، مکنی به ابوالحسن . ابن عساکر ذکر او در تاریخ دمشق آورده است . و او در جامع وکیل بود و در سال 615 هَ .ق . درگذشته است و از ابوعبداﷲبن مروان و ابو
طالبانلغتنامه دهخداطالبان . [ ل ِ ] (اِخ ) میر محمدباقر استرآبادی مشهور بطالبان . از تلامذه ٔشیخ بهائی بوده چنانکه در امل الاَّمل آورده . و او راست : شرحی بر زبدة الاصول و غیر ذلک . (روضات ص 116).