طأویلغتنامه دهخداطأوی . [ طَءْ وی ی ] (ع اِ) کس : یقال ما بالدار طأوی ٌ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ).
دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
پتاویلغتنامه دهخداپتاوی . [ پ َ ] (اِ) فَتاوی . پَتابی . (قسمی از مرکبات ) از قبیل پرتقال و ترنج و غیره و در التدوین آمده است که نام میوه ای است در جنگلهای مازندران .
تاوگیلغتنامه دهخداتاوگی . [ وَ / وِ ] (ص نسبی ) مرکب از «تاوه » (تابه ) + «ی » (علامت نسبت ) و ابدال های غیرملفوظ به گاف فارسی . منسوب به تاوه ، آنچه که در تاوه پزند مانند نان و جز آن .- نان تاوگی ؛ نانی که در تاوه پزند امروز در گن
طاویرلغتنامه دهخداطاویر. (اِخ ) دهی از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان در 18هزارگزی جنوب علی آباد. کوهستانی و معتدل و مرطوب ، با 230 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . ص
طاویرانلغتنامه دهخداطاویران . (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 36هزارگزی جنوب روئین تن . دشت ، دامنه سردسیر با 310 تن سکنه . اغلب ساداتند. آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و
طاویقلغتنامه دهخداطاویق . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 105هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 100هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران ، با 8 تن سکنه . (از فرهن
طاویقلغتنامه دهخداطاویق . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 24هزارگزی خاوری شوسه ٔ بم به سبزواران با 20 تن سکنه . مزارع گلدین و گشورود جزء این ده است . ساکنین از طایفه ٔ خواجه هستند. (از فرهنگ
طاویقولغتنامه دهخداطاویقو. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان در 80هزارگزی جنوب باختری بافت . سر راه مالرو ده سرد به خبر، با 30 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).<