طخرورلغتنامه دهخداطخرور. [ طُ ] (ع ص ، اِ) پاره ٔ ابر تُنک . ج ، طخاریر. || مرد غریب . || آنکه نه چُست باشد و نه سُست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تخرورلغتنامه دهخداتخرور. [ ت ُ ] (ع ص ) مرد متوسط میان چالاکی و سستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
طخاریرلغتنامه دهخداطخاریر. [ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طخرور. یقال : جأه طخاریر؛ یعنی آمدند او را مردم درآمیخته از هر جنس . یا آمدند او را متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طخاریرلغتنامه دهخداطخاریر. [ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طخرور. یقال : جأه طخاریر؛ یعنی آمدند او را مردم درآمیخته از هر جنس . یا آمدند او را متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ابرلغتنامه دهخداابر.[ اَ ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب . سحابه . میغ. غیم . غمام . غمامه . عنان . (دهار). بارقه . مزن . غین . توان . عارض . اسهم : درخش ار نخندد بگاه بهارهمانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور.پوپ