لغتنامه دهخدا
طس . [ طَس س ] (ع مص ) غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروبردن کسی را در آب . غوطه دادن کسی را در آب . || رفتن . یقال : ماادری این طس هُوَ؛ نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طس َّ القوم الی ا