طسةلغتنامه دهخداطسة. [ طَس ْ س َ / طِس ْ س َ ] (معرب ، اِ) تشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طَس ّ. طَسْت . طشت .
تسه تسهلغتنامه دهخداتسه تسه . [ ت ِ س ِ ت ِ س ِ ] (اِ) نوعی مگس آفریقایی از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند.
تسه تسهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آنها را به بیماری خواب مبتلا میکند.
تیسیهلغتنامه دهخداتیسیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش خمام است که در شهرستان رشت واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تیسیةلغتنامه دهخداتیسیة. [ ت َ سی ی َ ] (ع اِ) تکبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تیسوسیة شود.
طسلغتنامه دهخداطس . [ طَس س ] (معرب ، اِ) تشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طشت . طَسّة و طِسّة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، طُسوس ، طِساس ، طَسیس ،طَسّات . و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 221 شود.
غالب آمدنلغتنامه دهخداغالب آمدن . [ ل ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . مسلط شدن در سخن و مناظره و نزاع و جدال : اگر جاهلی به زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . (گلستان ). هوای نفس اماره غالب آمد. (مجالس سعدی ).- غالب آمدن بر ؛ چیره شدن بر. مسلط
دفطسةلغتنامه دهخدادفطسة. [ دَ طَ س َ ] (ع مص ) ضایع کردن کسی مال خود را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شطسةلغتنامه دهخداشطسة. [ ش ُ س َ ] (ع اِ) شطس . خلاف و نزاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مثل شُطس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دروغ و بهتان . (ناظم الاطباء). رجوع به شطس شود.
فرطسةلغتنامه دهخدافرطسة. [ ف َ طَ س َ ] (اِخ ) دهی است به مصر. (منتهی الارب ). فرطسا. رجوع به فرطسا شود.
فرطسةلغتنامه دهخدافرطسة. [ ف َ طَ س َ ] (ع مص ) کشیدن خوک فرطیسة (بینی ) خود را و دراز کردن آن . (منتهی الارب ). کشیدن خنزیر فرطوسه ٔ خود را. (اقرب الموارد).
ذفطسةلغتنامه دهخداذفطسة. [ ذَ طَ س َ ] (ع مص ) تباه کردن کسی مال خود را. ضایع کردن مال خویش را. دفطسة با دال مهمله نیز بهمین معنی است .