تسانلغتنامه دهخداتسان . [ ت َ ن ن ] (ع مص ) گزیدن فحول یکدیگر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکادم و دندان گرفتن فحول یکدیگر را. (از متن اللغة). تکادم . (اقرب الموارد).
تسپیانلغتنامه دهخداتسپیان . [ ت َ ] (اِخ ) ساکنان پسی . گروهی از مردم یونان که با خشیارشا جنگیدند و قشون ایران محل آنها را آتش زدند. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 753، 782، <span class="hl" dir=
تشانلغتنامه دهخداتشان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریز در بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 102 هزارگزی جنوب خاور خورموج ، در دامنه ٔ کوه ریز واقع است . دامنه ای گرمسیر است و450 تن سکنه دارد آب آن از قنات و چاه و محصول آنج
تشانلغتنامه دهخداتشان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان که در 28 هزارگزی شمال باختری بهبهان و 28 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو بهبهان به اهواز واقع است . دامنه ای گرمسیر است و <span class="hl" d