طلقةدیکشنری عربی به فارسیگلوله , تير , ساچمه , رسايي , پرتابه , تزريق , جرعه , يک گيلا س مشروب , فرصت , ضربت توپ بازي , منظره فيلمبرداري شده , عکس , رها شده , اصابت کرده , جوانه زده
طلقةلغتنامه دهخداطلقة. [ طُ ل َ ق َ ] (ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده . طلیق . (منتهی الارب ). مردی طَلاّق . (مهذب الاسماء). کثیرالتطلیق . (اقرب الموارد).
تلقحلغتنامه دهخداتلقح . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) آبستن وار نمودن ناقه . || منسوب کردن کسی را به گناه ناکرده . || بدست اشاره کردن در سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلقعلغتنامه دهخداتلقع. [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) دشنام دادن و سخن راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تلقع بالکلام ؛ رمی به رمیاً. (اقرب الموارد).
تلقیحلغتنامه دهخداتلقیح . [ ت َ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گشن دادن خرمابن و مادیان را.(آنندراج ). || آبستن کردن باد درخت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به اصطلاح طب ، کوبیدن آبله و جز آن . (ناظم الاطباء).<br
دائمةالمطلقةلغتنامه دهخدادائمةالمطلقة. [ ءِ م َ تُل ْ م ُ ل َ ق َ ] (ع ترکیب اضافی ) در اصطلاح منطق قضیه ای موجهه که در آن حکم شود به دوام نسبت ثبوتیه یا سلبیه مادامی که ذات موضوع موجود است . جرجانی در تعریفات گوید: دائمةالمطلقة، هی التی حکم فیها بدوام ثبوت المحمول للموضوع او بدوام سلبیة عنه مادام ذا
منطلقةلغتنامه دهخدامنطلقة. [ م ُ طَ ل ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث منطلق . رجوع به منطلق شود. || بطن منطلقه ؛ شکم روان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مطلقةلغتنامه دهخدامطلقة. [ م ُ طَل ْ ل َ ق َ ] (ع ص ) زن طلاق داده شده . ج ، مطلقات . (مهذب الاسماء). طلاق داده شده . (ناظم الاطباء). زنی بهشته . طلاق داده . طلاق گفته شده . خلیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد م
مطلقةلغتنامه دهخدامطلقة. [ م ُ ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مطلق . خودسر و رها. مطلقه .- حکومت مطلقه ؛ حکومت خودسر. مقابل حکومت مشروطه . رجوع به حکومت شود. || (اصطلاح فن منطق ) به انواعی از قضایا اطلاق شود. رجوع به قضیه در همین لغت نامه و ترکیب های زیر شود.- قضیه ٔ مطلقه </s