لغتنامه دهخدا
طمل . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد پلیدزبان شوخ چشم بیباک . ج ، طمول . (منتهی الارب ). مرد بدکار که از بد کردن باک ندارد. (منتخب اللغات ). || آب تیره . || جامه ٔ سبزرنگ . || گلیم سیاه . || سیاه هرچه باشد. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || ناکس . فرومایه . (منتهی الارب ). لئیم . (من