طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولانیلغتنامه دهخداطولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
طولانیدیکشنری فارسی به انگلیسیagelong, endless, extended, great, lengthy, livelong, long , long-distance, long-lasting, long-winded, macro-, verbose
طولانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. دراز، طویل ۲. دیر ۳. دیرینه، دیرین، مدید ۴. دور، بعید، مسافتزیاد ۵. بسیار، زیاد
دیرزیستیlongevity2واژههای مصوب فرهنگستان1. یک تداوم حیات یک فرد، بیش از دیگر اعضای آن گونه 2. تداوم یک سرده یا گونه در یک دورة طولانی در مقیاس زمان زمینشناختی
دراز گشتنلغتنامه دهخدادراز گشتن . [ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دراز گردیدن . دراز شدن . ارتفاع یافتن .طولانی شدن بسمت بالا. || طول یافتن بسمت پایین . طولانی شدن چون از بالا بدان نگرند : موی زیر بغلش گشته درازوز قفا موی پاک فلخوده . طیان .
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولانیلغتنامه دهخداطولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
طولانیدیکشنری فارسی به انگلیسیagelong, endless, extended, great, lengthy, livelong, long , long-distance, long-lasting, long-winded, macro-, verbose
طولانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. دراز، طویل ۲. دیر ۳. دیرینه، دیرین، مدید ۴. دور، بعید، مسافتزیاد ۵. بسیار، زیاد
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولانیلغتنامه دهخداطولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
بابابیک طولانیلغتنامه دهخدابابابیک طولانی . [ ب َ ک ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران است .
بارداری طولانیpost-term pregnancy, postdate pregnancy, prolonged pregnancyواژههای مصوب فرهنگستانبارداریای که مدت آن از اولین روز آخرین قاعدگی 42 هفتۀ کامل (294 روز) یا بیشتر طول کشیده باشد
تعطیلات طولانیlong holidays/ long holiday, long vacations/ long vacationواژههای مصوب فرهنگستانتعطیلاتی که در آن فرد چهار شب و پنج روز یا بیشتر دور از خانه اقامت کند