ظنابیبلغتنامه دهخداظنابیب . [ ظَ ] (ع اِ) ج ِ ظُنبوب . || قَرَع َ ظنابیب الأمر؛ خوار گردانید آن را و رام کرد. یا آماده ٔ جنگ گردید و درآمد در امورِ شِداد.
ظنبوبلغتنامه دهخداظنبوب . [ ظُم ْ ] (ع اِ) کرانه ٔ پیشین ساق یا استخوان خشک ساق یا طرف استخوان ساق . حرف ساق از قدم یا استخوان آن یا حرف استخوان آن . (بحر الجواهر). || میخی در کعب سنان که سرنیزه در وی رود. ج ، ظنابیب .
ظنبوبلغتنامه دهخداظنبوب . [ ظُم ْ ] (ع اِ) کرانه ٔ پیشین ساق یا استخوان خشک ساق یا طرف استخوان ساق . حرف ساق از قدم یا استخوان آن یا حرف استخوان آن . (بحر الجواهر). || میخی در کعب سنان که سرنیزه در وی رود. ج ، ظنابیب .