جهورلغتنامه دهخداجهور. [ ] (اِخ ) (بنی ...) حکام قرطبه که از 422 تا 461 هَ . ق .1031/ تا1068 م . حکومت می کردند. (طبقات سلاطین اسلام ص <span class="hl" dir="
جهورلغتنامه دهخداجهور. [ ج َه ْ وَ ] (اِخ ) ابن محمدبن جهور. مکنی به ابوالحزم . نخستین حاکم بنی جهور از حکام قرطبه است که از سال 422 هَ . ق . در قرطبه حکومت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 21).
جیهورلغتنامه دهخداجیهور. [ ج َ ] (ع اِ) قسمی از مگس که گوشت را تباه کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جیهر شود.
ظهورفرهنگ فارسی عمید۱. ظاهر شدن؛ آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. آشکار کردن تصویر به کمک مواد شیمیایی.۳. [قدیمی] تجلی.⟨ به ظهور پیوستن: = ⟨ به ظهور رسیدن⟨ به ظهور رسیدن: ظاهر شدن؛ آشکار شدن.⟨ ظهور کردن: (مصدر لازم) آشکار و نمایان شدن.⟨ ظهور یافتن: (مصدر لازم) = &la
ظهورفرهنگ فارسی عمید۱. ظاهر شدن؛ آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. آشکار کردن تصویر به کمک مواد شیمیایی.۳. [قدیمی] تجلی.⟨ به ظهور پیوستن: = ⟨ به ظهور رسیدن⟨ به ظهور رسیدن: ظاهر شدن؛ آشکار شدن.⟨ ظهور کردن: (مصدر لازم) آشکار و نمایان شدن.⟨ ظهور یافتن: (مصدر لازم) = &la
نوظهورلغتنامه دهخدانوظهور. [ ن َ ظُ ] (ص مرکب ) که تازه باب شده . (یادداشت مؤلف ). که به تازگی مُد و متداول شده است . که تازه معمول شده است . که طبع و چشم بدان معتاد و مأنوس نیست : مد نوظهور. کلاه نوظهور. لباس نوظهور. || بدع . بدعت . (یادداشت مؤلف ).
ظهورفرهنگ فارسی عمید۱. ظاهر شدن؛ آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. آشکار کردن تصویر به کمک مواد شیمیایی.۳. [قدیمی] تجلی.⟨ به ظهور پیوستن: = ⟨ به ظهور رسیدن⟨ به ظهور رسیدن: ظاهر شدن؛ آشکار شدن.⟨ ظهور کردن: (مصدر لازم) آشکار و نمایان شدن.⟨ ظهور یافتن: (مصدر لازم) = &la