عاقبةلغتنامه دهخداعاقبة.[ ق ِ ب َ ] (ع اِ) پایان هر چیزی : و ﷲ عاقبة الامور. (قرآن 41/22). رجوع به عاقبت شود. || فرزند، یقال لیس له عاقبة؛ أی ولد. (منتهی الارب ). نسل . (اقرب الموارد). || تأمل در آخر کاری . (منتهی الارب ). ج ، عَواقب
یعاقبةلغتنامه دهخدایعاقبة. [ ی َ ق ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یعقوبی . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) طریقه ای از نصاری . یعقوبیین . یعقوبیان . یعقوبیة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یعقوبیه شود.
عَاقِبُواْفرهنگ واژگان قرآنعقوبت کنيد - عقاب کنيد(کلمه عقاب به معناي مؤاخذه انسان است به نحوي ناخوشايد ، در مقابل کاري ناخوش آيند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر اين مؤاخذه را عقاب ناميدهاند ، بدين مناسبت است که درعقب و دنباله ي عمل ناخوش آيندي قرار دارد)
عاقبةالامرلغتنامه دهخداعاقبةالامر. [ ق ِ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) آخر کار و سرانجام آن . در پایان : تا من از این امر و ولایت که هست عاقبةالامر چه آرم بدست . نظامی .تا عاقبةالامر دلیلش نماند ذلیلش کردم . (گلستان ).
سُّوأَىٰفرهنگ واژگان قرآن حالتي که صاحبش از آن در رنج باشد ( مقصود از آن در عبارت "عَاقِبَةَ ﭐلَّذِينَ أَسَاءُواْ ﭐلسُّوأَىٰ " عذاب بد است )
عقوبلغتنامه دهخداعقوب . [ ع ُ ] (ع مص ) برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک . (از منتهی الارب ). || نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن . (از منتهی الارب ). || بر پاشنه زدن . (دهار). || خلیفه ٔ کسی شدن . (از منتهی الارب ). از پی درآمدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). جانشین کسی شدن و پس از او آمدن . (از اقر
منذرلغتنامه دهخدامنذر. [ م ُ ذَ ] (ع ص ) بیم داده شده . ترسانیده : و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین . (قرآن 73/10).
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة.[ ج ِ رَ ] (ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی . (اقرب الموارد).
عاقبةالامرلغتنامه دهخداعاقبةالامر. [ ق ِ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) آخر کار و سرانجام آن . در پایان : تا من از این امر و ولایت که هست عاقبةالامر چه آرم بدست . نظامی .تا عاقبةالامر دلیلش نماند ذلیلش کردم . (گلستان ).
یعاقبةلغتنامه دهخدایعاقبة. [ ی َ ق ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یعقوبی . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) طریقه ای از نصاری . یعقوبیین . یعقوبیان . یعقوبیة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یعقوبیه شود.
معاقبةلغتنامه دهخدامعاقبة. [ م ُ ق َ ب َ ] (ع مص ) عقاب . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). عقوبت کردن . (ترجمان القرآن ). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ( از اقرب الموارد). شکنجه کردن . (آنندراج ). || از پی کسی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی )
معاقبةلغتنامه دهخدامعاقبة. [ م ُ ق ِ ب َ ] (ع ص ) ابل معاقبة؛ شتر که گاهی گیاه شور و گاهی گیاه شیرین چرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).