عدالغتنامه دهخداعدا. [ ع َ ] (ع حرف ) کلمه ای است که بدان استثنا شود چنانکه گویند: قام القوم عدا زیداً و عدا زید و ماعدا زید. (اقرب الموارد).
خدمات عادیregular transit services, all-day transit servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدمات خطوط حملونقل عمومی در غالب ساعتهای روز که معمولاً بین 16 تا 18 ساعت است متـ . خدمات عادی حملونقل عمومی
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح ِدْ دا ] (اِخ ) نام وادئی میان جده و مکه . بدانجا قلعه و نخلستانی است و سپس آنجا را حد مینامیدند. (معجم البلدان ).
حدالغتنامه دهخداحدا. [ ح ُ ] (ع اِ) غناء. آواز. نخستین بار برای آوازی که شتر را بدان رانند بکار رفته چنانکه «عوذة» برای آوازهای سحری و هر دو از یک ریشه است . زیرا که حاء به عین و دال به ذال بدل شود. (نشوء اللغة العربیة صص 160-161</
عداددیکشنری عربی به فارسیپيشخوان , بساط , شمارنده , ضربت متقابل , درجهت مخالف , در روبرو , معکوس , بالعکس , مقابله کردن , تلا في کردن , جواب دادن , معامله بمثل کردن با
عداءدیکشنری عربی به فارسیتجاوز , جنگ , محاربه , کج خلقي , عداوت , دشمني , جنگ ونزاع , عداوت کردن , () (قرون وسطي) حق موروثي , ريشه هوايي , دونده , گردنده , گشتي , افسر پليس , فروشنده سيار , ولگرد , متصدي , ماشين چي , اداره کننده شغلي , قهرمان دوسرعت
عدالةدیکشنری عربی به فارسیقاعده انصاف , انصاف بي غرضي , تساوي حقوق , داد , عدالت , انصاف , درستي , دادگستري
عداددیکشنری عربی به فارسیپيشخوان , بساط , شمارنده , ضربت متقابل , درجهت مخالف , در روبرو , معکوس , بالعکس , مقابله کردن , تلا في کردن , جواب دادن , معامله بمثل کردن با
عداءدیکشنری عربی به فارسیتجاوز , جنگ , محاربه , کج خلقي , عداوت , دشمني , جنگ ونزاع , عداوت کردن , () (قرون وسطي) حق موروثي , ريشه هوايي , دونده , گردنده , گشتي , افسر پليس , فروشنده سيار , ولگرد , متصدي , ماشين چي , اداره کننده شغلي , قهرمان دوسرعت
عدالةدیکشنری عربی به فارسیقاعده انصاف , انصاف بي غرضي , تساوي حقوق , داد , عدالت , انصاف , درستي , دادگستري
ماعدالغتنامه دهخداماعدا. [ ع َ ] (ع حرف اضافه ٔ مرکب ) کلمه ٔ استثنا به معنی مگر و جز و سوا. و قولهم ماعدا فلان ان صنع کذا؛ ای ماجاوزه . (ناظم الاطباء). به معنی ماسوا. (آنندراج ) : عجم ماعدای کلیله و دمنه کتابی دیگر مشحون به غرایب حکمت ... مثل آن نساخته اند. (مرزبان نام
اعدالغتنامه دهخدااعدا. [ اَ ] (ع اِ) دشمن . (ناظم الاطباء). اعدای دین و دولت ؛ دشمن دین و دولت . (ناظم الاطباء). اعدا عدو؛ بطور مبالغه یعنی سخت دشمن و دشمن بزرگ . (ناظم الاطباء). دشمنان .
تعدالغتنامه دهخداتعدا. [ ت َ ع َدْ دا ] (از ع مص ) بمعنی ظلم ، در اصل این لفظ تعدی به یای تحتانی است مگر فارسیان به تصرف خوداکثر، یای الفاظ این وزن را بدون قاعده ٔ عربی به الف بدل نمایند چنانکه : تمنی و تولی و تجلی و تماشی راتمنا و تولا و تجلا و تماشا خوانند و این نوعی از تفریس است . (غیاث ال
فصاعدادیکشنری عربی به فارسیاز حالا , دور از مکان اصلي , جلو , پيش , پس , اين کلمه بصورت پيشوند نيز بامعاني فوق بکارميرود , تمام کردن , بيرون از , مسير ازاد , بسوي جلو , به پيش , بجلو